آیدلِ مورد علاقه من🐇🌸 [12]
__________________________________________________
از هواپیما پیاده شدن و وارد ون شدن....
به سمت هتل راه افتادن و به سمت هتل رفتن تا اتاق بگیرن....
..
..
..
..
استف از هتل بیرون زد و به سمت ون دویید..
:نتوستم اتاق بگیرم ولی یه خونه اجاره کردم یه کم قدیمیه و توی جنگله ولی بزرگه!
نامجون:خوبه...بریم(:
و بعد به سمت خونه رفتن.....
(احضار 1 رو دیدین؟همونه خونه ولی وسط جنگل همه اتاقا طبقه بالا و... حالا چند تا عکس میزارم واسه تصور بهتر)
..
..
..
..
جونگکوک:بیبی تو برو تو من ساکت رو میارم.....
یوکی:باشه عزیزم(:
نامجون:ساک هارو آوردید داخل بیاید داخل سالن..اتاق هارو انتخاب کنیم...
همه:اوکیه!
..
..
..
نامجون:خب...اینجا 5 تا اتاق داره....انتخاب کنید...
جونگکوک:منو یوکی با هم
نامجون:باشه(با خنده)
جیمین:منو یونگی هم با هم
جیهوپ:من تنها..
تهیونگ:منم تنها
جین:منو نامجونم باهم...
نامجون:خب..اوکیه! برید ساکتون رو بچینید..
..
..
..
جونگکوک:لباس عوض کردی؟بیام تو؟
یوکی:بیا تو عزیزم(:
(اسلاید 5 لباس یوکی)
جونگکوک وارد اتاق شد...
یوکی:تا تو لباساتو توی کمد بزاری من میرم از اعضا بپرسم غذا چی میخورن
جونگکوک:باشه بیب(:
یوکی از اتاق بیرون اومد و به سمت اتاق یونمین رفت(شیپ نیست فقط مخفف کردم من توی فیک کاپل از
اعضا شیپ نمیکنم)
یوکی:تق تق(در زد..)
جیمین:بیا تو...
وارد اتاق شد که جیمین رو دید که روی تخت نشسته و صدای آب میاد که نشون میده یونگی حموم
یوکی:من میخوام غذا سفارش بدم چی میخورید؟
جیمین:دوتامون کیمچی و نودل..کیوتی
یوکی:باشه😊
..
..
..
یوکی:خب...من میخوام غذا سفارش بدم...چی میخورید؟
نامجون:نودل..
جین:دوکبوکی.
..
..
..
..
جیهوپ:بیا تو
یوکی:خب..من میخوام غذا سفارش بدم چی میخوری؟(کلافه)
ذهن یوکی:این سومین باره دارم این جمله رو میپرسم فاک....
جیهوپ:من نودل میخورم و کورن داگ
یوکی:اوکیه!
..
..
..
..
تهیونگ:خب...اگه میتونی برای من کورن داگ و دوکبوکی
میخوام
یوکی:باشه حت...
که حرفش با صدای داد کسی قطع شد...
سریع از اتاق بیرون دویید و به سمت اتاق خودشون دویید یونگی هم که صدای داد رو شنیده بود دنبالش وارد اتاق
شد.....
جونگکوک روی زمین افتاده بود و همه لباساش هم کف
اتاق پخش شده بود و از درد ناله میکرد....(#منحرف_نباشیم)
یوکی با گریه خودشو به جونگکوک رسوند
و بغلش کرد و گذاشتش روی تخت...
یونگی:جونگکوکا...حالت خوبه؟
جونگکوک:نفهمیدم هیونگ...میخواستم لباسام رو توی
کمد آخر اتاق بزارم که یه دفعه پرت شدم وسط اتاق...
شوگا:الان حالت خوبه؟
جونگکوک:خوبم هیونگ😊
شوگا:خوبه!
و بعد از اتاق بیرون زد تا به صاحب خونه زنگ بزنه...
یه چیزایی راجب خونه براش مشکوک بود..
شاید بقیه نه!ولی وقتی دم در بودن یونگی سایه ی کنار پنجره و همونطور اون طناب دار رو دم در دیده بود....
یوکی:حالت خوبه چاگیا؟
جونگکوک:خوبم بیب...خوبم
یوکی:خب..غذا چی میخوری؟من خودم پیتزا میخورم تو چی؟
جونگکوک:برای منم پیتزا سفارش بده..
یوکی:باشه...
و بعد از کنار جونگکوک بلند شد و به سمت گوشیش که روی میز کنار تخت بود رفت تا به رستوران زنگ بزنه
و جونگکوک هم لباساش مشغول جمع کردن لباساش شد.....
اگه فیک رو میخونید لایک کنید لطفا😊
اگه دوست داشتید این پارت رو توی کامنتا بگید
خیلی خوبه برای نویسنده...
با اشتیاق ادامه میده
کپی ممنوع🚫🚫🚫
نویسنده:KIM_ISOMY
از هواپیما پیاده شدن و وارد ون شدن....
به سمت هتل راه افتادن و به سمت هتل رفتن تا اتاق بگیرن....
..
..
..
..
استف از هتل بیرون زد و به سمت ون دویید..
:نتوستم اتاق بگیرم ولی یه خونه اجاره کردم یه کم قدیمیه و توی جنگله ولی بزرگه!
نامجون:خوبه...بریم(:
و بعد به سمت خونه رفتن.....
(احضار 1 رو دیدین؟همونه خونه ولی وسط جنگل همه اتاقا طبقه بالا و... حالا چند تا عکس میزارم واسه تصور بهتر)
..
..
..
..
جونگکوک:بیبی تو برو تو من ساکت رو میارم.....
یوکی:باشه عزیزم(:
نامجون:ساک هارو آوردید داخل بیاید داخل سالن..اتاق هارو انتخاب کنیم...
همه:اوکیه!
..
..
..
نامجون:خب...اینجا 5 تا اتاق داره....انتخاب کنید...
جونگکوک:منو یوکی با هم
نامجون:باشه(با خنده)
جیمین:منو یونگی هم با هم
جیهوپ:من تنها..
تهیونگ:منم تنها
جین:منو نامجونم باهم...
نامجون:خب..اوکیه! برید ساکتون رو بچینید..
..
..
..
جونگکوک:لباس عوض کردی؟بیام تو؟
یوکی:بیا تو عزیزم(:
(اسلاید 5 لباس یوکی)
جونگکوک وارد اتاق شد...
یوکی:تا تو لباساتو توی کمد بزاری من میرم از اعضا بپرسم غذا چی میخورن
جونگکوک:باشه بیب(:
یوکی از اتاق بیرون اومد و به سمت اتاق یونمین رفت(شیپ نیست فقط مخفف کردم من توی فیک کاپل از
اعضا شیپ نمیکنم)
یوکی:تق تق(در زد..)
جیمین:بیا تو...
وارد اتاق شد که جیمین رو دید که روی تخت نشسته و صدای آب میاد که نشون میده یونگی حموم
یوکی:من میخوام غذا سفارش بدم چی میخورید؟
جیمین:دوتامون کیمچی و نودل..کیوتی
یوکی:باشه😊
..
..
..
یوکی:خب...من میخوام غذا سفارش بدم...چی میخورید؟
نامجون:نودل..
جین:دوکبوکی.
..
..
..
..
جیهوپ:بیا تو
یوکی:خب..من میخوام غذا سفارش بدم چی میخوری؟(کلافه)
ذهن یوکی:این سومین باره دارم این جمله رو میپرسم فاک....
جیهوپ:من نودل میخورم و کورن داگ
یوکی:اوکیه!
..
..
..
..
تهیونگ:خب...اگه میتونی برای من کورن داگ و دوکبوکی
میخوام
یوکی:باشه حت...
که حرفش با صدای داد کسی قطع شد...
سریع از اتاق بیرون دویید و به سمت اتاق خودشون دویید یونگی هم که صدای داد رو شنیده بود دنبالش وارد اتاق
شد.....
جونگکوک روی زمین افتاده بود و همه لباساش هم کف
اتاق پخش شده بود و از درد ناله میکرد....(#منحرف_نباشیم)
یوکی با گریه خودشو به جونگکوک رسوند
و بغلش کرد و گذاشتش روی تخت...
یونگی:جونگکوکا...حالت خوبه؟
جونگکوک:نفهمیدم هیونگ...میخواستم لباسام رو توی
کمد آخر اتاق بزارم که یه دفعه پرت شدم وسط اتاق...
شوگا:الان حالت خوبه؟
جونگکوک:خوبم هیونگ😊
شوگا:خوبه!
و بعد از اتاق بیرون زد تا به صاحب خونه زنگ بزنه...
یه چیزایی راجب خونه براش مشکوک بود..
شاید بقیه نه!ولی وقتی دم در بودن یونگی سایه ی کنار پنجره و همونطور اون طناب دار رو دم در دیده بود....
یوکی:حالت خوبه چاگیا؟
جونگکوک:خوبم بیب...خوبم
یوکی:خب..غذا چی میخوری؟من خودم پیتزا میخورم تو چی؟
جونگکوک:برای منم پیتزا سفارش بده..
یوکی:باشه...
و بعد از کنار جونگکوک بلند شد و به سمت گوشیش که روی میز کنار تخت بود رفت تا به رستوران زنگ بزنه
و جونگکوک هم لباساش مشغول جمع کردن لباساش شد.....
اگه فیک رو میخونید لایک کنید لطفا😊
اگه دوست داشتید این پارت رو توی کامنتا بگید
خیلی خوبه برای نویسنده...
با اشتیاق ادامه میده
کپی ممنوع🚫🚫🚫
نویسنده:KIM_ISOMY
۸.۵k
۰۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.